مسافری از آسمان

واکسن

امروز 2 ماه از ورود فرشته کوچیک به بهشت دنیای من و همسری مبگذره. دیروز این فرشته رو بردیم برای واکسن. برای اولین بار قطره های اشکش رو گونه اش دیدم و دلم کباب شد. بعد از واکسن هم رفتیم خونه مامان همسری تا عصر چند بار گریه های سختی کرد که دل همه رو کباب کرد اما بعدش دیگه بهتر شد. موقع بازی کردن ها هم سعی میکرد پای چپش رو کمتر تکون بده. طفلی پسرم فهمیده بود اگه تکونش بده دردش میاد. پ ن: انقدر پسرم بچه خوبیه که 3 بار گریه یه ربعی کرد که دل همه رو به درد آورد. آخه هیچکی تا حالا گریه هاش رو ندیده.
30 تير 1392

از قافله جا مانده

تو نوشتن خاطرات و وقایع مهم چند خاطره جا مونده بودن و بعد هم به دلیل مشکلی که برای دستم پیش اومد از کار با کامپیوتر منع شدم. 1) پسرم تو 3 روزگی به دلیل زردی در nicu بیمارستان صارم بستری شد و در 5 روزگی مرخص شد. 2)ناف پسرک در روز سه شنبه 7 خرداد افتاد. 3)گل لبخند در 32 روزگی بر لبان پسرمون شکفت. وقتی که مامان(الف) داشت با دهنش برای پسری صدا در میاورد. 4)پسرک در 41 روزگی داشت تلاش میکرد که حرف بزنه و به حرفای مامان(الف) پاسخ بده. 5)خواب پسری از 48 روزگی تقریبا تنظیم شده و شبها حداقل 6 ساعت مداوم میخوابه اما هنوز دقیق سر ساعت خاصی نمیخوابه گاهی 10 میخوابه و گاهی 1.5 نیمه شب. در ضمن وقتی بعد از 6 ساعت بیدار میشه شیر میخوره و دوباره میخ...
30 تير 1392
1